وانیا، هدیه با شکوه خداوند

پیش به سوی مراسم تولد 3 سالگی وانیا جونم......

  هووووررررا تا مراسم جشن تولد وانیا جون که با یک هفته تاخیر داره برگزار میشه فقط 2 روز مونده.... ایشاله جشن وانیا جونم 5شنبه شبه و ما مهمون داریم.... چون سرم شلوغه انشاله بعد مراسم با کلی عکس و خبر میایم.... عکسهای برف و مسافرت و تولد... وانیا عروسکم: خوشحالیم که تو رو داریم و خدا رو هزار بار شکر می کنیم که تو فرشته سالم و زیبا رو به ما داد و خوشبختیمون رو صد چندان کرد پرنسس کوچولوی من دنیا دنیا دوستت داریم. ...
24 دی 1392

پندنامه مامان

زیبای بی همتای من همیشه و در همه حال به یاد داشته باش هروقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن... چون کسی هست که عاشقانه دوستت دارد. اشکهایت رو پاک می کنه و دستهایت را صمیمانه می فشارد. تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت... و اگر باور داشته باشی می بیتی که ماه و ستاره ها هم با تو حرف می زنند. باور کن و مطمئن باش که با او هرگز تنها نیستی.... فقط کافیست عاشقانه به آسمان نگاه کنی. ...
24 دی 1392

تولد 3سالگی

امروز تولد منه     باید که شادی بکنم       از لحظه تولدم       باید که یادی بکنم عزیزکم! امروز روز توست! امروز دیگه سه ساله میشی قربونت برم..سه سال تمام!باورم نمیشه... این روزا خیلی شیطون بلا تر از همیشه شدی..ولی زبونته که ما رو متعجب میکنه و هر روز یه حرف تازه ازت میشنویم... امسال تولدت رو ایشالا چند روز دیرتر میگیرم... وانیا سادات مهربونم ...عشقم...عزیزم...تولد 3 سالگیت مبارک عزیز دلم نمیدونم از کجا بگم..از چی بگم..کلی میخواستم برات بنویسم..از این نوشته های رمانتیک..ولی نمیدونم چطوری..عزیزم با ساده ترین جمله ها برات مینویسم...تولدت مبارک عشق کوچو...
18 دی 1392

مسافرت برفی

وانیا جونم عشق مامانی، این چند روز تعطیلات رو با بابا علی رفتیم مسافرت خونه خاله جون... 3 شنیه صبج رفتیم و خاله لیلا هم عصر 4 شنبه اومد و به ما ملحق شد... واقعا خوش گذشت... برف اومد و حسابی غافلگیر شدیم... 4 شنبه صبح با خاله جون، دایی جعفر، مبین، باباعلی رفتیم تو حیاط و برف بازی کردیم و آدم برفی ساختیم... البته آدم برفی رو دایی جعفر و مبین شروع به ساخت کردند. خلاصه 5 شنبه عصر هم دایی جعفر ما رو برد خارج شهر که برف بیشتری بود و حسابی برف بازی، سرسره یازی کردیم و خوش گذشت... البته دختر مامان یک کم از برف بازی می ترشید که فکر کنم اونم بخاطر این بود که تا حالا برف ندیده بود بچم... الان نتمون مشکل داره حتما تو پست بعدی عکسهای وانیا، آدم برف...
7 دی 1392

من یک دی ماهی ام...

من یک دی ماهی ام مجموعه ای از تضادها !! اگر کاری به میل خودم باشد با دل و جان انجامش می دهم اما اگر همان کار را به من تکلیف کنند زیربار نخواهم رفت ... بیشتر دوست دارم خودم انتخاب کنم تا انتخاب شوم سرکش غمگینی که هیچکس از راز غم درونش خبر ندارد مغرور مهربانی که برعکس رفتارهای مغرورانه اش دل پرمهر و نرمی دارد مگر با کسی که غرورش را بشکند از نظر او این گناه, نابخشودنی ست! دوست دارم این همه تضاد را , که بیشترین بار جذابیت متولد دی در همین تضادهاست . من یک دی ماهی ام مغرورم.................اما اگر دل بدهی ... غرورم را فرش زیر پایت میکنم ! خودخواهم..........اما اگر دل بدهی ... تمام خواسته هایم در تو خلاصه میشود ! پیچیده ...
2 دی 1392

ماه تولد

وارد ماه دی شدیم و شمارش معکوس واسه تولد تو نازنین دخترم شروع شده... عشق من خدا رو شکر که تو رو دارم... تقدیم به دختر دی ماهی من:   بوی " دی " مــــــــــی آید ... دی ماهی یعنی تو... یعنی تو... دی ماهی یعنی کسی که هیچوقت تو زندگی مال خودش نبوده... چون عاشق کمک به دیگرانه. همیشه وقف دیگران شده... چون لیریز از عاطفه و مهربونیه. نه گفتن رو بلد نیست... چون دلش نمیاد... دوست نداشتن رو بلد نیست... چون خودش خیلی دوست داشتنیه و قلبش لبریز از مهره. آره این یه دی ماهیه... ...
2 دی 1392

یلدا 1392

یلدا شب باستانی آنگاه که تولّدِ دختری بی گناه مایۀ ننگ عرب ها بود؛ آنگاه که زندگی دختران، ساعتی به طول نمی انجامید ... نیاکان ما، بلند ترین شب سال؛ یلدا: شب تولد " مینو " ؛ الهۀ زن، " میترا " ؛ الهۀ خورشید را برای گرامی داشتِ مقام مقدس زن، شب زنده داری می کردند . تبریک به مناسبت این شب و همۀ شب های پر ستارۀ ایرانی پ.ن 1: یه جمله ای هست در کتاب "یوسف آباد، خیابان سی و سوم" که می گوید "بخت ِ آدم در شب ِ یلدا عوض می شود. ستاره ی قبلی ات می میرد و ستاره ای جدید به دنیا می آید". .....و من امسال بی صبرانه منتظر ِ به دنیا آمدن ستاره ی جدید !! منتظر ِ عوض شدن ِ اقبالم، عاقبتم ...
1 دی 1392
1